سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 حاج رضوان


حرف تازه

چهارشنبه 87 شهریور 20 ساعت 11:5 صبح

 

حرفهایش را تکاندم و روی نرده های پنجره گذاشتم تا خشک شود.

خیس بودند . همه کلماتش!

بعد از آن فقط نگاهم می کرد.

 

بی هیچ حرف تازه ای!


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]



به خاطر دلی که فکر می کند شکسته است.

یکشنبه 87 تیر 23 ساعت 2:35 عصر

 

همین بمان

همین که ساده حرف می زند

و صادقانه زیسته

.. همین بمان ..

همین که بین خنده ها و گریه اش فقط زمان اندکی عبور می کند

همین که شاعرانه می رود که بشنود تمام حرفهای بی سر و ته مرا..

همین بمان اگر چه من .. از این که مثل تو نبوده و نگشته ام

عذاب می کشم

.. تو هم .. عذاب می کشی.

گمان کنم ..

ولی تو عاشقی و مهربانی از نگاه تو .. چقدر جاری است.

تو هم مرا برای آن چه نیستم

ببخش.

مرا ببخش و سعی کن غم شبیه خود  نبودن مرا رها کنی

همین بمان..

همین که عاشق است.

به رنگ آب .. زلال مثل چشمه ها..

همین بمان .. به خاطر دلی که فکر می کند..

شکسته است.

 


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]



مبارز

دوشنبه 87 فروردین 26 ساعت 12:30 صبح

 

کی می تونه ما رو حذف کنه ؟

یا صدای ما رو خفه کنه ؟

یابرامون قلدری کنه

کرک و پرشو می ریزیم !

گذشت دور و زمون کری خوندن و دندون نشون دادن..

مرگ یه دمه می یاد و می ره..

مهم اینه که جلو ارباب حلقه ها وایسی و سرت تو نوندونیت نباشه به لف لف خوردن..!

مرد باش و مبارزه کن..

زنده موندن با عزت می ارزه نه با ذلت..!

بیدار باش آمو!

 


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]



رهایی

چهارشنبه 87 فروردین 14 ساعت 12:10 عصر

 

 

داره اتفاق می افته 

 رهایی من و تو  در حال پیش اومدنه

می رسم به اون لحظه که از خوشی فریاد کنم

و از لب پنجره ها اوج بگیرم

تو  با منی مگه نه ..

تو حتما دستتو به من خواهی داد و ما اوج می گیریم

من اما شاید به سبکی تو نباشم

می شه سنگینی منو تحمل کنی

تو حتما می تونی بالاتر بری

... اما باید منتظر باشم که تو چه تصمیمی  می گیری

وافعا .. تو چه تصمیمی می گیری؟

 


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]



باید به هم برسیم

دوشنبه 86 اسفند 27 ساعت 7:8 عصر

 

 

باید به هم برسیم

کی گفته رسم زمونه نرسیدنه ؟

نرسیدن عاشقا به هم ؟!

کی گفته عشق یعنی سوختن و هجران؟!

سهم ما از عشق تنهایی نیست !

سهم ما شوره شیدائیه  طهارت روحه..

سهم ما از عشق تویی که در راهی و ما روز به روز به امید تو  صحن دلمونو آب و جارو می کنیم

عزیز دل ما .. نور چشم ما .. امید ما .. بیا تا باور سهم عاشقا عوض بشه

برای دل ما که هر روز به یاد تو بوی خاک بارون خورده گرفته بیا

بیا تا سوختن و هجران به روئیدن و وصال گره بخوره

باید به هم برسیم  ته این جاده تنهایی و فراق ..

... .وصالی هست .

  


نوشته شده توسط :

نظرات ديگران [ نظر]


   1   2      >